نوجوان دانورز که معلم کولین ریتزر را کشت، در یک پرونده جداگانه به تلاش برای قتل اعتراف کرد.


یک نوجوان دانورز که یک دهه پیش به معلم ریاضی دبیرستان خود تجاوز کرده و آن را کشت، به تلاش برای قتل یک افسر وزارت امور جوانان در حالی که در بازداشت بود و در انتظار محاکمه در قتل معلمش بود، اعتراف کرد.

فیلیپ چیس، 25 ساله، روز جمعه در دادگاه نوجوانان سافولک در بوستون به جرم اقدام به قتل، حمله به قصد قتل، حمله با سلاح خطرناک و آدم ربایی اعتراف کرد. قاضی هلن براون برایانت Chism را به 17 تا 20 سال زندان ایالتی محکوم کرد تا همزمان با حکم قتل اجرا شود.

قربانی او که در آن زمان یک پزشک زن 29 ساله در کلینیک DYS Chism که در انتظار محاکمه بود، مهاجم خود را “یک هیولا واقعی” خواند که “باید تا آخر عمر در زندان باشد.”

من کبودی هایی را روی صورت و بدنم، روی گردنم به یاد دارم. بریدگی روی بازو و پشتم، خستگی شدید ناشی از مبارزه با حمله. قربانی در یک بیانیه تاثیرگذار که روز جمعه توسط دادستان دیوید بردلی خوانده شد، نوشت: فکر می‌کردم در آن حمام می‌میرم. اگرچه کبودی‌های فیزیکی مدت‌هاست که از بین رفته‌اند، اما 10 سال بعد هنوز احساس می‌کنم که این نیرو بارها به من ضربه می‌زند و به من یادآوری می‌کند که تقریباً جانم را به دست فیلیپ چیس، قاتل، از دست دادم.

معلم دبیرستان دانورز، کولین ریتزر (عکس از آسوشیتدپرس/عکس از دیل وبستر از طریق The Eagle-Tribune، فایل)
عکس AP/از دیل وبستر از طریق The Eagle-Tribune، فایل

معلم دبیرستان دانورز، کولین ریتزر (عکس از آسوشیتدپرس/عکس از دیل وبستر از طریق The Eagle-Tribune، فایل)

چیسم 14 ساله بود که به معلم ریاضی دبیرستان دانورز، کالین ریتزر، زن 24 ساله آندوور تجاوز کرد و آن را کشت. شواهد ارائه شده در این پرونده نشان می دهد که در 23 اکتبر 2013، چیس، ریتزر را در راهروهای دبیرستان تعقیب کرد و سپس به او تجاوز کرد و سپس او را با چاقوی جعبه ای در حمام به قتل رساند.

او در 26 فوریه 2016 به اتهام قتل ریتزر به حبس ابد محکوم شد. از زمانی که دادگاه عالی ماساچوست حکم حبس ابد را بدون امکان آزادی مشروط برای مجرمان نوجوان لغو کرد، این اولین محکومیت بود. بر اساس این حکم، Chism واجد شرایط آزادی مشروط در سن 57 سالگی خواهد بود.

اتهاماتی که او روز جمعه به آنها اعتراف کرد مربوط به یک اقدام خشونت‌آمیز دیگر بود که توسط Chism در زمان بازداشت DYS در انتظار محاکمه در قتل Ritzer بود.

به گفته دادستان بردلی، در 2 ژوئن 2014، چیسما پشت میزی در یک اتاق باز که توسط یک دیوار کم در مرکز DYS احاطه شده بود، نشسته بود، زیرا او از شرکت در کلاس ها در حین بازداشت خودداری می کرد. پزشک زن که او را زیر نظر داشت به دستشویی در محوطه کارکنان رفت و شیزم علاقه مند شد.

بردلی گفت که شیزم صندل‌هایش را درآورد تا ساکت‌تر باشد و در حالی که یک مداد را به عنوان سلاح در دست گرفته بود، وارد محوطه کارکنان شد. وقتی مقتول از حمام بیرون آمد، قبل از اینکه دستانش را دور گردنش حلقه کرد به او خیره شد. او او را به دیوار سنگی کوبید – به این ترتیب با یک سلاح خطرناک به او حمله کرد – و او را خفه کرد. وقتی زن توانست یکی از بازوهای او را از گردنش جدا کند، شیزم شروع به کتک زدن او کرد.

در حالی که دیگر افسران به کمک قربانی او شتافتند و او را مهار کردند، ظاهراً چیس مکررا فریاد زد: “من همه آنها را می کشم.”

بیانیه کامل تاثیر قربانی

حتی نوشتن این کلمات حالم را بد می‌کند، نمی‌توانم قطعات مناسب را کنار هم قرار دهم تا احساسم را درباره اتفاقی که در 2 ژوئن 2014 در آن حمام برایم رخ داد، توضیح دهم. کاش می‌توانستم بگویم این هیچ قدرتی بر من ندارد. کاش می توانستم بگویم بی وقفه به آن فکر نمی کنم، این یک کابوس است که مدام تکرار می شود یا زندگی ام را تحت تاثیر قرار می دهد. بیشتر روزها هنوز احساس می‌کنم از خود قبلی‌ام جدا شده‌ام. پس از این رویداد وحشتناک و وحشتناک، کبودی های صورت و بدنم، روی گردنم را به یاد می آورم. بریدگی روی بازو و پشتم، خستگی شدید ناشی از مبارزه با حمله. فکر می کنم در این حمام خواهم مرد. اگرچه کبودی‌های فیزیکی مدت‌هاست که از بین رفته‌اند، اما 10 سال بعد هنوز احساس می‌کنم که نیرویی مکرراً به من ضربه می‌زند و به من یادآوری می‌کند که تقریباً جانم را به دست فیلیپ چیس، قاتل، از دست دادم.

درست پس از حمله، ماه‌ها نمی‌توانستم کار کنم، نمی‌توانستم برای مدت طولانی از خانه بیرون بروم، نمی‌توانستم از توالت‌های عمومی بدون حضور یک پشتیبان استفاده کنم، از ترس اینکه هر بار که بیرون از در بایستند. آن را باز کرد. یادم می‌آید ساعت‌ها نمی‌توانستم اتاق خوابم را ترک کنم، از ترس اینکه او منتظر من بود و آماده کشتن بود. چهره‌اش هنوز هم گاهی مرا آزار می‌دهد، آن فقدان هر احساسی که فقط آماده کشتن است. گاهی اوقات با نفس نفس زدن از خواب عمیق بیدار می شوم و از خفگی که در حال حاضر رخ نمی دهد مبارزه می کنم. گاهی ناگهان اشک در چشمانم حلقه می زند و به من یادآوری می کند که چقدر ترسیده بودم و می ترسم دوباره به دنبال من بیاید. گاهی اوقات احساس می کنم نمی توانم کار کنم، انگار نمی خواهم در دنیا باشم. من این ترس وحشتناک را دارم که می جنگم زیرا اکنون مجبورم. باید بتوانم هر روز بلند شوم و به او بگویم که زنده ماندم، کاری که تو کردی هیچ کنترلی روی من ندارد، تو مرا نکشتی، تو داستان من نخواهی بود.

هیولاهای واقعی در دنیا وجود دارند. فیلیپ چیسما یک هیولا، یک قاتل است. شک ندارم که قصد او این بود که مرا به تسلیم وادار کند و در نهایت مرا بکشد. توصیه من به دادگاه این است که او تا پایان عمر در زندان بماند و به کسی آسیب نرساند. زمان کارهایی که او انجام داد و تأثیر او بر زندگی من را پاک نمی کند یا اصلاح نمی کند. من باید مدام با این خاطرات زندگی کنم. من آنرا قبول میکنم. ما نباید بپذیریم یا اجازه دهیم او به دیگران صدمه بزند. لطفا دیگر این فرصت را به او ندهید.

دیدگاهتان را بنویسید